دسترسی سریع
بسیاری از دلایلی که مردم را به معاملهگری بر میانگیزد داشتن یک کار خوب، حس قهرمانی و برتری داشتن، رضایتمندی، موفقیت از نگاه دیگران و جلب نظر دیگران و این چنین موارد است . حس حقارت از شکست مشکلاتی را به وجود میآورد که در نهایت مانع از عملکرد خوب معاملهگران و موفقیت آنها میشود. اما جذابیت اصلی معاملهگری خیلی اساسی تر و فراگیرتر از این موارد است. معاملهگری فعالیتی است که آزادی نامحدودی در خلاقیت به ما میدهد، آزادی ایی که در بیشتر وقتهای زندگی خود از داشتن آن محروم بودهایم. برای دست یافتن به جنبه مثبت و کسب سود از این قدرت معاملهگری نیاز است بین خواسته و آرزوی فرد و وسوسههای بازار تعادل ایجاد شود تا فرد از مسیر درست کسب ثروت منحرف نشود. در این مقاله قصد داریم به بررسی راهکارهایی برای ایجاد تعادل میان آرزو ها و و وسوسههایی که بازار برای معاملهگران ایجاد میکند، بپردازیم.
ساختن قوانین در معامله گری
در معاملهگری تقریبا تمام قوانین را خود فرد میسازد. یعنی محدودیت ها و مرزبندی های کمی برای نحوه تفسیر ما وجود دارد. البته یکسری تشریفاتی وجود دارد که مثلا برای اینکه جز معاملهگران ردیف اول باشید باید سرمایه عظیمی داشته باشید، یا این که برای افتتاح حساب در نزد یک کارگزاری باید حداقل موجودی لازم را داشته باشید. اما همین که شما حساب خود را در کارگزاری باز می کنید، تشخیص موقعیتها در بازار و نحوه عمل بر روی انها برای شما بدون محدودیت می شود.
چرا با وجود متغیرهای زیاد در بازارها اکثرا شکست های مشابه میخورند؟
دلیل این امر آن است که درسته که متغیرهای زیادی بازارها را تحت تاثیر قرار میدهند ولی اکثر افراد در برخورد با این متغیرها دچار چالش های شبیه به همی هستند. یعنی چالش های مالی و سرمایهگذاری که تاکنون با آن مواجه نشده و از نظر روانی نیز مجهز به سلاح های علمی و روانشناختی برای مقابله با این موارد نیستند. در محیطی که پتانسیل آن را دارد آسیب های جدی به ما وارد کند برای هر کسی واجب است که ذهن خود را تربیت کند و این مساله جدای از تحصیلات، سطح هوش و موفقیت های فرد در سایر زمینه های زندگی است.
ایجاد یک ساختار ذهنی جدید مشکل است به ویژه وقتی که شما آن را با آنچه تا کنون داشتهاید، مغایر ببینید. برای شما که میخواهید ساختار ذهنی یک معامله گر را کسب کنید، این سختی به دلیل مقاومت ذهنی تان در برابر مسائلی است که از ابتدای زندگی با آن مواجه بوده اید. سختی این مورد بیشتر به این علت است که بسیاری از این محدودیت ها از بچگی در خانواده یا از طریق اجتماع غلط اطرافمان به ما منتقل شده است.
علت اصلی تناقضات در ما
ما به صورت بالقوه میتوانیم گرفتار تناقضات شویم. امکان دارد ساختار اجتماعی ما نسبت به نیازها و علاقهمندی های هدایت شده درونی ما حساس باشد یا نباشد. برای مثال شما ممکن است در یک خانواده ورزشکار متولد شده باشید ولی علاقه اصلی شما موسیقی و یا هنر باشد. گاهی شما برای اینکه نمیخواهید حمایت نزدیکان خود را از دست بدهید بر اساس میل آنها رفتار میکنید و این در واقع تمایل اصلی شما نیست. در این شرایط شما هر چه بیشتر می آموزید کمتر موفق می شوید، زیرا به آنچه که از درون میخواهید، نمیپردازید.
عدم تعادل در آرزوها و خواسته ها
برای اینکه چیزی خارج از تعادل تلقی شود، ابتدا باید در تعادل بوده و در جای خود قرار گرفته باشد. در اینجا منظور ما از تعادل درجه نسبی از هماهنگی است که بین محیط ذهنی درونی و محیط خارجی ما وجود دارد. به عبارت دیگر آرزوها و نیازها در ذهن ما شکل میگیرد و در محیط بیرون به آنها پاسخ داده می شود. اگر این دو محیط با یکدیگر هماهنگ باشند، در تعادل درونی قرار داریم و احساس خوشحالی و رضایت میکنیم ولی اگر این دو محیط پاسخگوی هم نباشند، احساس نارضایتی، خشم و سردرگمی داریم. یعنی همان چیزی که آن را ناراحتی یا غم مینامند. بنظر شما چرا وقتی که به آنچه که میخواهیم باشیم نمیرسیم، دچار غم می شویم؟ یکی از دلایل اصلی این اتفاق این است که نیازها و آرزوها در ما یک خلا ذهنی ایجاد میکنند. جهانی که ما در آن هستیم تمایل عجیبی به پر کردن خلأ دارد. یعنی هر خلأ در این جهان باید پر بشود. محیط ذهنی و جهان پیرامون ما از این نقطه نظر مانند یکدیگر عمل میکنند. وقتی ما یک نیاز درونی را تشخیص دادیم با تجربه کردن آن در محیط بیرون به سمت پر کردن آن خلا پیش میرویم. حال اگر از دنبال کردن این نیاز یا میل بازداشته شویم، احساس میکنیم کامل نیستیم و چیزی را از دست داده ایم که باعث میشود در حالتی از عدم تعادل قرار گرفته و دچار درد و غم شویم. تجربیاتی که موجب عدم تعادل در ما می شود باعث ایجاد رفتارهای اعتیاد گونه و وسواسی در ما میشوند. مانند کسی که در کودکی بهش توجهی نمیشده و در بزرگسالی خودآگاه و ناخوداگاه دوست دارد کارهایی انجام بدهد که توجه و یا تحسین دیگران را به خود جلب کند.
نتیجه گیری
محرومیتها در ما باعث ایجاد یک عدم تعادلی میشود که در ادامه تبدیل به یک انرژی عاطفی غیر قابل حل میشوند که افراد را مجبور میکند به شیوه ای رفتار بکنند تا اعتیاد خود را ارضا کنند. ما در نهایت بر اساس اطلاعات این مقاله باید به دنبال این باشیم که تمایلات سرکوب شده درونی خود را که در همه ما نوعی از آن وجود دارد، شناسایی کنیم و از چگونگی تاثیر آن بر روی تواناییهایمان به عنوان یک معاملهگر منضبط که میخواهد دارای یک ساختار ذهنی کارآمد و حرفهای بشود، آگاه بشویم.
منبع : سایت اول بورس